گفتگو با نسیم عشقی یکی از ۵ سنگ نورد برتر جهان
«ما باید از شهرت خود برای دفاع از باورهایمان استفاده کنیم»: نسیم عشقی کوهنورد ایرانی در سرزمین خود برابر با ظلم برای حقوق زنان مبارزه می کند.
شما بیش از ۱۰۰ مسیر صعود ورزشی را گسترش دادهاید. به کدام صعودها بیشترافتخار میکنید؟
در مسیر چند زمینی «Girl for All Seasons» در کوه بیستون بود، زیرا در این مسیر با یکی از شاگردانم بودم و برای من یک مسئولیت بزرگ و دشواری بود تا مسیر را به خوبی به پایان ببرم و چیزهای زیادی هم یاد گرفتم. در مورد «Mr. Nobody» با درجه سختی ( 8b+) یکی از سختترین مسیرهای ایران است. همچنین به دلیل آب و هوا چندین ماه درازا کشید تا پروژه را به پایان برسانم.
شما میتوانید شماری از صعودهای دیگر در کوه های ایران را هم با موفقیت پیش ببرید. اما شما مدت زیادی است که به خانه برنگشته اید.
من از سپتامبر ۲۰۲۲ برنگشتم. خیلی خطرناک بود. در آن زمان در شامونی کوهنوردی میکردم. تنها به اندیشه تعهدم به حقوق زنان بود که یک شبه در ایران تبهکار شدم و مجبور شدم زندگی پیشینهام را پشت سر بگذارم.
در سپتامبر ۲۰۲۲، مهسا امینی جوان ایرانی در بازداشت پلیس جان باخت. پس از آن، خروشات گستردهای به زیان حکومت در تهران نما گرفت. رویدادها را از راه دور چگونه آزمودگی کردید؟
هنگامی که مهسا جان باخت احساس میکردم با او جانم را باختم زیرا برای من هم این اتفاق امکان پذیربود. من پیشتر در همان کلانتری بازداشت شده بودم. از آنجایی که من در اروپا بودم، جایی که آزادی بیان موجود است، در آن دم بدون فکر کردن به پیامدها پسی با صحبت های تند و بر ضد حکومت اسلامی پرخاش کردم.
شما چندین پست در اینستاگرام منتشر کردهاید، برای نمونه کاریکاتور یک زن در زمینه قرمز در حال فریاد زدن نوشته اید: «ما تا آخر میجنگیم. ما این رژیم اسلامی را نمیخواهیم، ما یک ایران آزاد میخواهیم».
حکومت در تهران مبتنی بر ایدئولوژی زهرآلود است. آنها به مردم میآموزند که زنان به تنهایی برای لذت مردان وجود دارند و توانا به اراده انتخاب (تصمیم گیری) برای خود نیستند. اندازه مغز آنها تنها نصف مغز مردان است. غیرقابل گمان است که رژیم از درون دچار دگرگونی شود. به همین انگیزه باید سرنگون شود.
زنان نمیتوانند خود مختار باشند، مغز آنها تنها نصف است: آیا ایرانیها براستی چنین به این درک نادرست وجادو و بخت باور دارند؟
بیگمان این اتفاق میافتد تا زمانی که به اندازه کافی آگاه و قوی باشید که مستقل فکر کنید. اگر از دوران کودکی شستشوی مغزی دادهاید و در معرض افکار دیگر قرار نگرفتهاید، هر آنچه رژیم میگوید را باور دارید.
شما اشاره کردید که خودتان در گذشته بازداشت شدهاید. میتوانید تجربیات خود را با ریزه کاریهای بیشتر بازگفت کنید؟
در بیشترِ جاها اتفاق میافتاد. برای نمونه در پارک دویدم. حتی حجاب هم داشتم. آهسته دویدن غیرقانونی نیست، اما میخواهند کاری کنند که خانه را ترک نکنید. بار دیگر در تظاهرات بودم. وقتی پلیس آنجا مرا با چوب و زنجیر کتک زد، برای جانم ترسیدم. هر کدام از ما دویدیم و پنهان شدیم. من خوش شانس بودم که زنده ماندم.
شماهم کتک خوردید؟
این ارزشمند نیست. زندانی کردن و توهین به زنان به دلیل پوشش جرم است. آزاد از اینکه کتک بخوریم یا نه.
آیا صعود حرفه ای شما زمینه پذیرش رژیم بود؟
خیر. زمانی که بدون حجاب کوهنوردی میکردیم یا با مردان کمپ میزدیم، برای دستگیری من و دیگران به کوه میآمدند. با ما همانند جنایتکاران رفتار میشد. این یک ایدئولوژی بیمار، وحشیانه و نابرابر است. این همان دینی است که شماری از مردم در سراسر جهان هنوز از آزادی مذهبی صحبت میکنند. آنها باید بدانند هیچ خوبی در هیچ ایدئولوژی یا در هیچ مذهبی وجود ندارد که ادعا کند مادر یا خواهر شما یک انسان کامل نیست.
در بازداشت چه اتفاقی برایتان افتاد؟
آنها میخواستند با حبس کردن من کارم را تمام کنند. از من میخواستند اعتراف کنم که کار غیر خدایی کردهام. به من توهین کردند و مرا فاحشه سخن کردند. اما در مقایسه با دیگران، من خوش شانس بودم. در زندان بسیار وحشیانه عمل میکنند و شما میتوانید جان خود را از دست بدهید.
هر بار چگونه آزاد شدید؟ اعترافاتی کردید؟
نه، همیشه میگفتم هیچ کاری نکردم، به تنهایی در حال کوهنوردی بودم. اگر پدر و مادرم می آمدند و پول می دادند، آزاد می شدم.
برخورد پدر و مادرتان با این زمینه که بارها و بارها با دستاندرکاران درگیر شدید، چگونه برخورد کردند؟
پدر و مادر من شورشی نیستند. آنها با سیستم کنار میآیند، حتی اگر از آن راضی نباشند. من همیشه از هر نظر سرپیچی کردهام. لباسهای رنگارنگ پوشیدم، ورزش کردم و از کوه دیر به خانه آمدم. آنها آن را دوست نداشتند، بنابراین ناچار شدم از خانه بیرون بروم.
پس از دستگیریها زود به کوه برگشتید یا از ترس پیامدهای آن استراحت کردید؟
زمانی که در بند بودم، چند ماه به من فشارهای روانی آوردند. بیحال بودم و افکار خودکشی داشتم. پلیس اخلاقی سعی در شکستنم داشت. گمان درک این بستر در غرب دشوار میتواند باشد. همیشه زمان میبرد تا من به زندگی بابم دوباره برگردم.
آیا ورزشکار بودن از رودیدگاه روان به شما کمک کرد؟
این راست است که در جایگاه یک دختر جوان به من یاد داده بودند که من بیارزش هستم، دور و دراز برای من کوله بار سنگینی بود. هنگامی که ورزش را شروع کردم متوجه شدم که به همان اندازه قوی یا حتی قویتر از پسرها هستم. و اینکه من میتوانم به خوبی پسرها فکر کنم، از جهاتی حتی بهتر. توانایی رقابت با آنها باعث شد متوجه شوم که ارزش من به هیچ وجه نصف آنها نیست. ورزش زندگی من را نجات داد. او به من قدرت جسمی و روحی داد و باور به نفسم را بیشتر کرد.
آیا در جایگاه یک ورزشکار حرفه ای ممکن بود با دولت کنار بیایید؟
هرکس با پرچم جمهوری اسلامی در مسابقات بینالمللی شرکت کند، پس از بازگشت یک دستگاه خودرو، خانه و درآمد ماهیانه پاداش میگیرد. زمانی که من هنوز یک کیک بوکسور بودم، بارها این بخت را داشتم که این کار را انجام دهم. اما من نمی خواستم این دین را نمایندگی کنم یا به خودم اجازه سوء استفاده بدهم. من هرگز خودم و دلباختگیم به این ورزش را نمی فروشم.
پس از آن چی شد؟
از شرکت در مسابقه خودداری کردم و ناگزیر شدم ورزشی را که دوست داشتم، بنابر این کیک بوکسی را کنار بگذارم. بعدها انجمن سنگ نوردی ایران نیز چندین بار از من پرسید که آیا میخواهم همکاری کنم؟ من هر بار رد کردم. من هم دوست دارم پول بیشتری داشته باشم، اما آزادی من برایم مهمتر است. سرپوش گذاشتن و رقابت زیر پرچم جمهوری اسلامی خیانت به حقوق و آزادی زنان است.
در جنبش پس از درگذشت امینی، پیشبینی سرنگونی دولت را داشتید. روش هم اکنون تهران را چگونه ارزیابی میکنید؟
نسل جوان پیشاپش پیروز شده است. او دیگر سخنان دولت را باور نمیکند و از تفسیر آنها از اسلام دوری میکنند. آنها دیگر موهای خود را نمیپوشانند، آزادانه در خیابانها راه میروند و به دنیا نشان میدهند: این فرهنگ ما نیست، ما میخواهیم آزاد باشیم. ۴۵ سال سرمایه گذاری در مساجد و شستشوی مغزی شکست خورده است. رژیم دیگر هیچ قدرتی ندارد و به تنهایی میتواند به خشونت تکیه کند.
روی کاغذ، کمی دگرگونی به وجود آمده است. علی خامنهای رهبر بیهمتا سیاسی و مینوی جمهوری اسلامی در ایران است.
نگاهی به کتاب های تاریخ نشان می دهد، هیچ دیکتاتوری برای همیشه در قدرت باقی نمی ماند. جوانان جهان را شکل خواهند داد. انقلاب ها زمان می برد، هیچ چیز یک شبه اتفاق نمی افتد. امید من برای دگرگونی باقی است، اما پیام بنیادی من این است که در حال دگرگونی در این اشغال گران (جمهوری اسلامی) را تماشاگر هستیم.
آیا غرب به اندازه کافی به روند روال ایران اهمیت می دهد؟
مردم می دانند که در آنجا به زنان ظلم می شود. همین باید کافی باشد. شما می توانید کسی را که خواب است بیدار کنید، اما نه کسی را که وانمود می کند خواب است.
مردم باید چه کار کنند؟
در اروپا مردم در آزادی زندگی میکنند زیرا بسیاری از اجدادشان جان خود را برای آزادی فدا کردند. تاریخ به ما نشان میدهد که آزادی برای همیشه ماندگار نیست. اجداد ما در ایران نادان بودند و به راحتی دستکاری میشدند. آنها شیطانی را انتخاب کردند که آزادی آنها و نسلهای پس را نابود کرد. و همانطور که میبینید، ما هنوز هم هزینه آن را پرداخت میکنیم. اگر امروز مردم در غرب نخواهند از آزادی خود دفاع کنند، روزی دوباره آن را از دست خواهند داد. ما انسان هستیم و میتوانیم فکر کنیم، مشاهده کنیم و صحبت کنیم و باید از این امتیازات استفاده کنیم. اگر به سادگی کار کنیم، بخوریم و بخوابیم، چه تفاوتی با حیوانات داریم؟ حتی هوش مصنوعی نسبت به افرادی که هرگز دهان خود را باز نمیکنند، بیانگرتر است.
آیا ورزشکاران باید در مورد چالشهای سیاسی صحبت کنند؟ بسیاری از مردم آگاهانه از این امر کناره گیری می کنند تا بتوانند به طور یکپارچه و کم هزینه کار خود را پیش ببرند.
من هم دوست دارم روی ورزش تمرکز کنم. اما به ویژه ورزشکاران باید بدانند که تنها با تلاش خود به اوج نرسیدند. آنها پشتیبانی زیادی از جامعه را دریافت کردهاند. و در زمینه بزرگتر، همه چیز فقط برای آنها ممکن است زیرا اجدادشان زمانی برای آزادی جنگیدهاند. اگر نمیخواهید آن را ببینید، نمیتوانید کمکش کنید. وقتی ورزشکاران نمیخواهند در مورد زمینههای مرتبط صحبت کنند، به اندازه کافی قوی احساس نمیشوند و خود را از دنیا گوشه گیری میکنند. ورزش باید ما را داناتر و بازتر کند، باید ما را به هم نزدیک کند.
پایه بیانات ورزشکاران در مورد مسائل سیاسی بازتاب دارد؟ آیا حتی آنها نمیتواند نتیجه واژگون داشته باشد؟
ورزشکاران بت و الگو هستند. برای نمونه اگر پایبند به حقوق بشر باشند بیگمان بازتاب خوب دارد. هیچ چیز مهمتر از حقوق بشر نیست. و هیچ چیز شرم آورتر از این نیست که وقتی قدرت حرف زدن را داری سکوت کنی.
شما خودتان در وابستگی با موقعیت خود با دو بانی درگیر شدید. چه اتفاقی افتاد؟
من سفیر برندهای DMM و Rab بودم، وقتی در سپتامبر ۲۰۲۲ از آنها خواستم به طور مشترک به حقوق زنان در ایران از طریق پلتفرمهای خود بپردازند، آنها نپذیرفتند. این مرا شوکه کرد. آنها از «جشنواره زنانه ترد»، یک رویداد فمینیستی، حمایت کردند و در مورد توانمندسازی زنان صحبت کردند. به همین دلیل فکر میکردم حقوق زنان برایشان مهم است. اما DMM به من گفت که مشکل ایران میتواند برخی از مشتریانش را ناراحت کند. از او پرسیدم: «اینها چه نوع مشتریانی هستند؟ دیکتاتورها؟ فاشیستها؟ افراط گرایان اسلام گرا؟ خیلی ناراحت شدم. بنابراین من به همکاری پایان دادم.
و Rab؟
شرکت راب پذیرفت که گفتگوی سنجشگری من را منتشر کند. اما آنها از پشتیبانی از پروژه دیگری خودداری کردند. ایمیلها برای مدت طولانی بیپاسخ ماندند و من احساس کردم نادیده گرفته شدهام. من نمیخواهم با کسی که برای رسیدگی به حقوق بشر ناتوان است کار کنم. زنان ایرانی نه تنها برای خود، بلکه برای همه زنان میجنگند.
پس بدون بانی ادامه دادید؟
من باورمندم که بیش از یک کوهنورد هستم. من می خواهم با مارک های شجاع به سمت آزادی حرکت کنم. اگر نبود، من تنها می روم. من میخواهم کوه های زیای را پشت سرم بگذارم.
شما آسیب های مالی را می پذیرید.
بانی ها من را کوهنورد نکردند. هنگامی که همکاری شروع شد، من پیشتر در سطح بالایی بودم. شرکت ها ما را بهتر نمی کنند، بلکه برعکس است: ما ورزشکاران به آنها کمک می کنیم تا به ارقام فروش بالاتری دست یابند. با توجه به این قدرت، ما نیز باید از نام خود برای دفاع از گرایشات خود استفاده کنیم.
آیا امیدوارید روزی به کشور خود بازگردید؟
به طور طبیعی دلم برای زبان، دوستانم، سنگها و مسیرهایی که باز کردم تنگ شده است. در عین حال میخواهم سفر کنم و جاهای دیگر دنیا را ببینم. خانه اول من کوه است. اما من مجبور شدم در ایران جانم را فدا کنم تا خودم باشم. ساختن یک زندگی تازه در یک جامعه جداگانه هرگز آسان نیست.
پنجشنبه 25 مرداد 2583