هانا آرنت در مورد قشر خاکستری چه میگوید؟
گرچه آرنت بیشتر به فلسفه سیاسیاش معروف است اما یک فیلسوف هستیگرا هم محسوب میشود و تفکر او در رابطه با پدیدار شناختی انسان مهم و قابل توجه است. پاسخ به برخی سوالات هستیگرا و بنیادی را میشود در فلسفه آرنت جستجو کرد؛ سوالاتی از قبیل اینکه انسان بودن یعنی چه؟ زندگی انسان چه ابعادی دارد؟ چگونه انسان میتواند بر هستی خودش معنی ببخشد؟ آرنت میگوید زندگی و هستی انسان سه بعد دارد. در بعد اول زندگی انسان به مثابه حیوانی زحمتکش است که آنچه اطرافش پیدا میکند و به دست میآورد را مصرف میکند. بعد دوم زندگی کار و شغل انسان است. در این بعد از هستیاش تبدیل میشود به انسان سازنده. دیگر اکتفا نمیکند فقط به هر آنچه در اختیارش قرار میگیرد را مصرف بکند بلکه خودش چیزی را میسازد و اما بعد سوم زندگی انسان که متعالیترین بخش هستی او محسوب میشود کنشگری سیاسی است که آرنت به آن میگوید اکشن.
ارسطو و آرنت
او کاملا با ارسطو موافق است وقتی میگوید انسان یک حیوان سیاسی است. البته منظور آرنت تعبیر ماکیاولی از سیاست نیست ازدیدگاه او سیاست یعنی گفتگو و تعامل افراد جامعه با یکدیگر در راستای بوجود آوردن یک تفکر جمعی برای حرکت به سمت یک ایده آل اجتماعی برای بهبود مداوم جامعه. آرنت معتقد است انسانی که این بعد از هستیاش را نفی کند و کنشگری سیاسی نداشته باشد مهم ترین وجه هستی خودش را به فعلیت درنیاورده است و نمیتواند برای زندگیاش معنی خلق کند کسی که این بعد از هستیاش را محقق نکند بی هویت میشود و با جامعه و با جهانی که در آن زندگی میکند بیگانه میشود.
این روزها نام گروهی عظیمی از مردم که کنشگری اجتماعی سیاسی ندارند قشر خاکستری گذاشته اند. درجهان امروز گروه های از مردم که قشر خاکستری را تشکیل میدهند دیگر به قول ارسطو حیوان سیاسی نیستند به قول آرنت تبدیل شدند به حیوان اقتصادی چون تنها دو بعد اول از هستی شان یعنی بعد مصرف و بعد کار در یک دور باطل به فعلیت می رسند کار میکنند که مصرف کنند و مصرف میکنند که کار کنند. اما بعد سوم یعنی کنشگری اجتماعی سیاسی که از نظر آرنت مهمترین بخش هستی انسان است در گروه بسیار زیادی از قشر خاکستری مردم محقق نمیشود.
سیاست چیست؟
از دیدگاه آرنت نباید به سیاست به عنوان وسیله ای برای رسیدن به یک هدف نگاه کرد. کنشگری اجتماعی سیاسی به خودی خود باید هدف غایی زندگی انسان باشد امروز سیاست وسیله ای شده برای رسیدن به یک هدف که آن هدف معمولا اقتصاد است. سیاست شده وسیله ای برای تحقق اقتصاد.
انسان ها در قشر خاکستری دچار بی تفاوتی سیاسی و بی اعتنایی به اجتماع شدند. اما بدون کنشگری سیاسی اجتماعی نمیشود به سوال انسان بودن یعنی چه، پاسخ داد. چون هویت انسان در بعد سیاسی اجتماعی زندگیاش ظهور میکند.
در عصر مدرن مردم قشر خاکستری دچار بحران هویت شدهاند. اگر بپرسند فلان انسان چه کسی است برای توصیف او از شغل او صحبت میکنند یا از داراییهایش. مثلا میگویند آقای فلانی مهندس است، مالک یک خانه در فلان محله است و فلان ماشین را سوار می شود. هویت افراد در قشر خاکستری هویت اقتصادی هست نه هویت سیاسی.
قشرخاکستری از منظر فلسفی
در قشر خاکستری از فرزندمان می پرسیم در آینده میخواهی چه شغلی داشته باشی؟ نمیپرسیم در آینده چگونه انسانی میخواهی باشی؟ برای قشر خاکستری امرسیاسی تبدیل شده به یک مسئله جانبی و فرعی. سیاست خلاصه شده در این که کانال های خبری را ببینیم درجریان مسائل باشیم که در مهمانی ها و دورهمی ها بتوانیم اظهار فضل کنیم و حرفی برای گفتن داشته باشیم.
آرنت میگوید در یونان باستان هویت افراد جامعه در کنشگری اجتماعی سیاسیشان تعریف می شد. سیاست وسیله اقتصاد نبود. اقتصاد وسیلهای بود برای سیاست. مردم درس میخواندند، آگاهی پیدا میکردند، ثروت می اندوختند با این هدف که بهتر سیاست ورزی کنند و با قدرت بیشتری در زندگی اجتماعی حضور داشته باشند. مردم قشر خاکستری دچار فردگرایی افراطی شدند.
همه ارزشها فردی هستند. زندگی فردی، آزادی فردی، مالکیت فردی همه چیز انفرادی شده است. البته اکثرا درمقابل خودشان و خانوادهشان مسئول و دلسوز هستند، اما خارج از کادر خانواده دچار بیتفاوتی و بیاعتنایی سیاسی اجتماعی میشوند. در صورتی که ما به عنوان شهروند همانطور که در قبال خودمان و خانواده مان مسئول هستیم، در مقابل افراد جامعه و آنچه در جامعه میگذرد هم مسئولیت داریم.
فردی که به قشر خاکستری تعلق دارد انگار بعدی از جهان یعنی فضای عمومی سیاسی را گم کرده است. مفهوم دیگری و مفهوم کثرت را نمی فهمد.
مارکس از مفهوم بیگانگی با خود صحبت میکرد. آرنت از مفهوم بیگانگی با جامعه، از بیگانگی با جهان صحبت میکند. مردم متعلق به قشر خاکستری انگار با جامعه بیگانه هستند و انسانی که با جامعه بیگانه باشد هویت خودش را از دست میدهد.
انسان چه کسی است؟
از نظر آرنت مفهومی به نام انسان وجود ندارد. انسانها وجود دارند که در عین کثرت و متفاوت بودن در تعامل با یکدیگر درجامعه معنی پیدا کنند.
انسانی که به قشرخاکستری متعلق هست، یک سوژه اقتصادی است که دیگر کنشگری سیاسی اجتماعی ندارد و نسبت به تقدیرجمعی بیتفاوت شده است، وجدان و عقلانیت اجتماعیاش از کار افتاده چون بیهویت است و با جامعهای که در آن زندگی میکند بیگانه شده است حتی میتواند زمانی که عدهای از مردم تحت ظلم و ستم و کشتار و شکنجه قرار گرفتند، کار کند مصرف کند و از نظر خودش زندگی نرمال داشته باشد…
در این فضا اندیشه و تفکر آرنت، تلنگری است برای همه ما. فلسفه او به انسان پست مدرن یادآوری میکند که تو یک موجود اقتصادی نیستی تو ذاتا یک موجود اجتماعی سیاسی هستی. اگر درجهان پست مدرن دچار بحران هویت شدی بدین علت است که مهمترین بعد هستی خودت را نفی کردی حاضر به تفکر جمعی و کنشگری اجتماعی سیاسی نیستی. وقتی به سایر کشورها سفر میکنیم یک صحبتی از طرف بعضی از ما ایرانیها رایج است که میگوییم ما مردم نجیب و خوبی هستیم حکومتمان بد است آنها هستند که جنایت میکنند و گرنه ما مردم مهربانی هستیم.
از دیدگاه آرنت این حرف مردمی است که با جامعهشان و با جهانشان بیگانه شدند از آنجا که کنشگری سیاسی اجتماعی ندارند از خودشان سلب مسئولیت کردند و دریک جامعه اتمیزه شده که سرشار از فردگرایی افراطی هست فقط دغدغه خودشان و خانواده شان را دارند خارج از کادر خانواده تصمیم گرفتند دیگر هیچ نقشی در سرنوشت سیاسی و اجتماعی نداشته باشند از نظر آرنت همه ما مسئول هستیم.
هر ظلم و بی عدالتی در جامعه اتفاق میافتد تک تک ما مقصر هستیم چه آنکه دستور میدهد، چه آنکه اجرا میکند، چه آنکه نظاره گر هست و سکوت میکند و تاجایی که این احساس مسولیت و تفکر جمعی در بیشتر مردم ایجاد نشود شرایط جامعه تغییر نخواهد کرد.
کانال یوتیوب: آوای فلسفه
دوشنبه 26 شهريور 2583