رای دهید
چنین گفت زرتشت

خیر و شر مالکیت نیست!

در جهان بینی زرتشت خدایان بيشماری همانند خدای جنگ، خدای دریاها، خدای خرد، خدای روشنایی و غیره وجود نداشتند بلکه زرتشت همه این ها را در اهورا مزدا و اهریمن گزیده (خلاصه) کرد. اهورا مزدا خیر و اهریمن شر تمام و کامل بودند. همه پدیده‌ها دست آورده نبرد بین اهورامزدا و اهریمن است یعنی نبرد بین خیر و شر یا خوبی و بدی بودند.

در اینجا ضروری است که اشاره کرد، سنت‌ها و ادیانی که پس از زرتشت به وجود آمدند مفهوم دوگانه خیر و شر را از آن خود کردند. بدین وسیله روح انسان‌ها را به زنجیر کشیدند. زرتشت گفت که خیر و شر وجود دارد، اما نگفت، چی خوب و چی بد است. گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک شعار او بود. اما قضاوت نیکی و خوبی را به عهده عقل انسان‌ها گذاشته بود. نه اینکه هزاران سال پس از او دسته‌ای از افراد همانند پیامبران ابراهیمی به بهانه خیر و شر استانداردهای اخلاقی خودشان را به مردم وادار به پذیرش (تحمیل) کنند. برای شرح بیشتر این متن بالا باید به کتاب «چنین گفت زرتشت» از فریدریش ویلهلم نیچه یا فریدریش ویلهلم نیتسچه (به آلمانی: Friedrich Wilhelm Nietzsche) مراجعه کرد.

پیرامون فلسفه نیچه به طور کلی به سه محور اصلی میچرخند.

  1. محور اول دیدگاه او نسبت به خدا و مذهب است.
  2. محور دوم دیدگاه او نسبت به طبیعت انسان است.
  3. محور سوم مفهوم دوگانه خیر و شر است.

در اینجا بیشتر محور سوم نیچه یعنی معنای خیر و شر که در کتاب «چنین گفت زرتشت» به آن پرداخته می شود. بنابر این اول فکر کنیم نیچه نام شخصیت اصلی کتابش را زرتشت گذاشته است. البته شناخت ما ایرانیان از زرتشت بیش از چند هزار سال پیش از میلاد مسیح است که او در آن زمان می‌زیسته است با این اشاره که گواهی تاریخی نسبت به آنچه که از او نقل قول شده است وجود ندارد. مورخین زرتشت را بنیانگذار مفهوم دوگانه خیر و شر می‌دانند. اگر قبول دارید که در طبیعت چیزی به نام خوب و بد یا خیر و شر وجود ندارد و این مفاهیم ساخته و پرداخته ذهن انسان هستند. پس در این صورت حتماً یک فردی بوده است که برای اولین بار از مفهوم خیر و شر سخن گفته است. دسته ای از مورخین بر این باورند که این شخص زرتشت بوده است.

بنابر این از دیدگاه زرتشت اهورا مزدا به خوبی مطلق و اهریمن به بدی مطلق نامگذاری شدند و پدیده‌ها حاصل نبرد بین اهورامزدا و اهریمن یعنی نبرد بین خیر و شر یا خوبی و بدی بودند.

در کتاب «چنین گفت زرتشت» از فریدریش نیچه برداشت بر این میتوان داشت که اگر زرتشت پس از این همه سال زندگی در کوهستان دوباره به سوی مردم باز می گردید و به مردم چنین می گفت: «مردم از زیر زنجیرها آزاد شوید. مردم شما باید خود را از ایدئولوژی‌ها و سنت‌های پوسیده رها کنید!» زمانی که او از مفهوم پر اهمیت ابر انسان صحبت می‌کند، یعنی اینکه از ایدئولوژی‌ها و سنت‌هایی که خیر و شر را بر اساس استانداردهای خودشان تعریف کردند، انسان باید خودش را از بردگی آزاد کند و به ابر انسان تبدیل شود. اما زمانی که حرفهای زرتشت تمام شد، مردم سکوت او را می شکنند و با صدای بلند به او می خندند. در حقیقت به کلی از حرف‌های او سر در نمی اورند و فکر می‌کند که او پرت و پلا می گوید. مردم فکر کردند که این یک نمایش خیابانی است و زرتشت یک نمایش خنده دار برای آنها اجراع می‌کند. فراموش نشود که این گفته مان یک داستان تخیلی است که در آن نیچه حرف‌های خود را از زبان زرتشت بیان می کند. اگر مردم حرف‌های زرتشت را نمی‌فهمند و به او می‌خندند به این خاطر است که نویسنده کتاب یعنی نیچه اینطور تصمیم گرفت و با این روش عکس‌العمل مردم را پیش‌بینی کرد. در واقع از آنجایی که متفکران بزرگ همیشه پیشرو (آوانگاردیست) هستند و ایده‌هایشان از زمان خودشان خیلی جلوتر هستند، معمولاً مردم زمان حرف‌های بزرگان را درک نمی‌کنند.

اما زرتشت یا بهتر باید گفت، نیچه دست بردار نیست و تفکرش را با استفاده از استعاره قدم به قدم تشریح می‌کند و می گوید انسان برای پیشرفت تکامل و تبدیل شدن به ابر انسان باید از سه مرحله عبور کند.

  1. در مرحله اول شخصیت انسان به شخصیت شتر شبیه می شود.
  2. در مرحله دوم به شخصیت شیر تبدیل می‌شود.
  3. در مرحله سوم شخصیت او به کودک شبیه است.

در مرحله اول نیجه می گوید که زندگی شتر در این خلاصه می‌شود که دیگران بارهای سنگین پشت او می‌گذارند و او باید مسیرهای مشخص و از پیش تعیین شده را پی کند. بارهای سنگین را به دوش بکشد از نظر نیچه زندگی اکثر مردم به زندگی شتر بی‌شباهت نیست. بارهای سنگینی که ما با خود حمل می‌کنیم سنت‌ها و هنجارهایی هستند که روح انسان را به زنجیر کشیدند. باورها و نبایدهایی که رعایت می‌کنیم بدون اینکه علت آنها را بدانیم. آرمانها و هدف‌هایی که دیگران برای زندگی ما تعیین کرده اند ماهمانند طوطی‌ آنها را تکرار می‌کنیم و کارهایی که همانند ربات انجام می‌دهیم زیرا دیگران گفتند که این کارها و این حرف‌ها خوب هستند.

موقعیت‌ها و لذت‌هایی که خود از تجربیات آنها محروم می‌مانیم زیرا دیگران گفتند که آنها بد هستند. سنت‌هایی که دوگانه خیر و شر را طبق استانداردهای خودشان به انسان تحمیل کردند و اینگونه او را به بردگی کشیدند. در این مرحله همه انسان‌ها برده هستند. شوربختانه بعضی خودشان نمی‌دانند که برده هستند و همانند یک شتر زندگی می‌کنند. البته شماری می‌فهمند و آگاه هستند که برده هستند و حس می‌کنند که همانند یک اژدهای روح خواست های آنها را به زنجیر کشیده است. این گونه انسان‌هایی که می‌فهمند برده هستند تحمل این شرایط برای آنها دشوار و دشوارتر می‌شود. شخصیت آنها به تدریج از شتر به شیر تبدیل می‌شود. زیرا شیر برخلاف شتر رام و مطیع نیست. شیر خشمگین زنجیرها را پاره می‌کند و به اژدها حمله می کند. در این مرحله انسان همه چیز را زیر سوال می‌برد. به همه سنت‌ها، ادیان، ایدئولوژی‌ها، هنجارهای اجتماعی، خوب و بدها، بایدها و نبایدها، گفته‌های معلم‌، پدر، مادر و همه آموزه‌های اجتماعی شک می‌کند.

انسان در مرحله دوم تکامل خود به سیستم‌های دوگانه خیر و شر شک می‌برد و آنها را اساسأ زیر سوال می‌برد. بسیاری از رفتارهایی که در مرحله اول انجام می‌داد را در مرحله دوم دیگر انجام نمی دهد. از آنجا که به این آگاهی و نتیجه رسیده است همانند یک شیر رفتار می کند و برای اولین بار با خشم در زندگی هنجار شکنی می‌کند. از این به بعد هیچ اهمیتی برای او ندارد که دیگران راجع به گفتار و رفتار او چه برداشتی دارند. او به خود می گوید، هر کس هر چیزی می خواهد در مورد من بیان کند و یا قضاوت کند. اگر هم بگویند که من بی فرهنگ و یا بی ادب هستم، برای من هیچ اهمیتی ندارد و من در این باره فکر نخواهم کرد. در اینجا یادآوری می شود که شیر یک حیوان خشمگین است. در این مرحله از اعتراض کردن و مخالفت کردن نمی‌ترسد و او فهمید است که اگر این کار را نکند، امکان زیاد دارد که برای او بسیار گران تمام شود. شیر آگاه است که اگر خشمگین نباشد و سرپیچی نکند، سنت‌ها و تحمیل عقاید زندگی او را از بین خواهند برد.

در این مرحله شیر اژدها را از پا در می آورد و انسانی که به شیر تبدیل شده است همه بارهای سنگینی که در پیش بر دوش او گذاشته بودند را زمین می‌گذارد و حالا می‌تواند تند و راحت حرکت کند و جلو برود. از اینجا به بعد زندگی که از پیش تعریف شده‌ است، برای خود ندارد و اینجا است که نهیلیسم(ارزشی اخلاقی و اجتماعی را به رسمیت نشناختن و ارزش ها را بیهوده دانستن) را تجربه می‌کند. ما نباید نگران باشیم زیرا نهیلیسم در فلسفه نیچه مقصد نهایی نیست بلکه انسان از نهیلیسم عبور می‌کند که به مرحله سوم برسد. یعنی مرحله‌ای که شخصیت او به شخصیت کودک شبیه می‌شود. زیرا شخصیت کودک همانند یک تولد دوباره است. به جای اینکه یک نقشه از پیش برای او تعیین شده و در اختیارش باشد، یک تابلوی سفید را بر رویش پدیدار می شود و او باید نقشه راهش را خود او طراحی کند و به پیش ببرد. باید معنای زندگی خود را تعریف کند، باید برای خودش هدف تعیین کند و برای رسیدن به اهدافش تلاش کند. هر چقدر اهدافش بزرگتر باشند تلاش او همواره بیشتر خواهد بود.

برای نمونه اگر به کودکان توجه کنید، آنها زمانی که بازی می‌کنند چه شور و هیجانی در چهره‌ شان دیده می شود. هرگاه بازی می‌کنند با تمام وجود بازی می‌کنند. زمانی که یک بازی تمام می‌شود، بازی دیگری را شروع می‌کنند. تکامل انسان در مرحله سوم هم همین گونه است. برای خودش هدف تعیین می‌کند. وقتی هدف اولش محقق شد با اعتماد به نفس بیشتر هدف بعدی را تعریف می‌کند، دائماً جلو میرود، پیشرفت می‌کند و این گونه است که می‌تواند با اراده و انگیزه تبدیل به ابر انسان شود. همه قابلیت‌ها و استعدادهایش را به فعل در می آورد و تبدیل به بهترین شکل خود او می شود. توجه باید داشت، مرحله سوم «مرحله کودک» مقصد نهایی تکامل انسان نیست، بلکه تازه ابتدای راه تولد دوباره است. برای ابر انسان شدن یک حرمت و یک آرمان که انسان تا وقتی زنده است و توان زندگی را دارد، باید به سمت آن حرکت کند و به آن راه نزدیکتر و نزدیکتر شود. حتی اگر هیچ وقت به آن نرسد، نسبت به نخستین‌سانان(انسانهای اولیه) که آبا و اجداد ما بودند و شبیه شامپانزه‌ها بودند، تکامل پیدا کردیم و به ایده آل ابر انسان نزدیکتر شدیم. امروز وقتی به شامپانزه‌ها نگاه می‌کنیم آنها برای ما موجوداتی بامزه و خنده‌دار هستند که حتی در خواب هم نمی‌بینند که کارهایی را که ما انجام می‌دهیم، آنها هم بتوانند انجام دهند.

نیچه می گوید: «اگر انسان اراده قدرت را داشته باشد و به سمت ابرانسان شدن پیش برود، انسان چند هزار سال آینده همین تناسب را نسبت به انسان امروز خواهد داشت.»

در ضمن از نظر نیچه انسان می‌تواند عمیق‌ترین نوع خوشبختی را با این روش از زندگی تجربه کند. البته بسیار زیادی از انسان به این باورند که خوشبختی یک امر درونی است و هر کسی در هر شرایطی می‌تواند، خوشبخت باشد. بسیار زیادی از انسان‌ها تا آخر عمرشان همانند شتر زندگی می‌کنند و از زندگی شان راضی‌ هستند و به خود می گویند که در درون شان احساس خوشبختی می‌کنند. اما از دیدگاه نیچه بین دو نفر که احساس خوشبختی می‌کنند یکی از دیگری خوشبخت تر است.‌ آن انسانی خوشبخت تر است، که با زحمت و تلاش قله‌های مرتفع را فتح کرده است و بالا با افتخار ایستاده است و زیباترین مناظر را تماشا می‌کند. اما انسانی که روی کاناپه در خانه خود لم داده است و سریال می‌بیند، این خوشبختی از یک جنس دیگری است.

باید توجه داشت که فلسفه نیچه صرفاً یک فلسفه نظری نیست بلکه فلسفه‌ای که زمانی درک شود، می‌تواند زندگی هستی و جهان‌بینی‌ را متحول کند. فلسفه نیچه شخصیت انسان را از شخصیت شتر به شیر تبدیل می‌کند او را به نهیلیسم می‌رساند. به انسان کمک می‌کند که از نهیلیسم عبور کند و به مرحله سوم به مرحله کودک برسد، یعنی به مرحله تولد دوباره.

در این مرحله است که انسان برای زندگی خود معنا تعریف می‌کند، و برای خود هدف تعیین می‌کند و برای ادامه راهش نقشه می‌کشد. حالا شماری از انسانها می گویند: چه هدفی! من تمایلی به هیچ هدف خاصی ندارم. این به این دلیل است که هنوز جلوی تابلوی سفید نهیلیسم قرار نگرفته اند، زیرا زمانی که به این مرحله برسند، کافی است که به درون خودشان رجوع کنند و در آن لحظه ناخودآگاه بدیهی می‌شوند که چه اهدافی در زندگی برای آنها مهم هستند.

نهیلیسم در فلسفه نیچه یک گذرگاه ضروری است که انسان باید از آن عبور کند. اما به هیچ وجه مقصد نهایی نیست. فلسفه نیچه نه تنها زندگی را نفی نمی‌کند، بلکه باعث می شود که انسان زندگی را در آغوش بکشد و از تک تک لحظه‌هایش بهره ببرد. با انگیزه از سختی‌ها و موانع عبور کند تا روزی به ابر انسان تبدیل شود.

برای نمونه از جنبش مهسا امینی یا جنبش زن زندگی آزادی ۲۵۸۱ یا به میلادی ۲۰۲۲ مشاهده شد که قشر نوجوان مرحله یک و دو یعنی مرحله شتر و شیر را پشت سر گذاشته اند. نوجوان وجوانانی همانند نیکا شاکرمی ها و سارینا اسماعیل زاده ها حتی مرحله سوم را نیز پشت سر گذرانده بودند یعنی ابر انسان شده بودند. شوربختانه با گرفتن جان هزاران انسان که د ر مرحله سوم یا حتی ابر انسان رسیده بودند به جامعه ایران خسارت بزرگی وارد شد، اما ده ها و حتی صد ها هزار نو جوان بدین گونه به مرحله ابر انسان رسیدند.

در ضمن باید در اینجا توجه کرد که طبق چه شرایطی نوجوانان و جوانان به ابر انسان رسیده بودند یا رسیده اند. حکومت ااشغالگر وتجاوز گر اسلامی از بنیاد خود تا کنون با جان و مال مردم ایران سرمایه گذاری کرده است تا مردم ایران بخصوص نوجوانان و جوانان ایران را به بردگی بکشاند و آرمانهای الله مدینه یعنی خیر و شر که از آن او است را به مردم ایران تحمیل کند. در این گاه هم خیر و شری را تعیین کند و به اجرا بگذارد که طبق حال خود این حکومت مضر و ضد بشری است.

اما این جانوران زیان آور (حکومت جمهوری اسلامی) خود میدانند که به آخر خط رسیده اند و تمام آرمانهایی که برای خوب و بد تعیین کرده اند، شکست خورده است. به همین دلیل تنها راهی که به ذهن شان می آید، کشتن ابر انسان ها است. این مزدوران باید بدانند که با کشتن یک ابر انسان هزار ابرانسان نو بوجود می آید و در آینده نزدیک ابر انسانها جامعه دلخواه خود را تشکیل خواهند داد.

کانال یوتیوب: آوای فلسفه

فریدریش ویلهلم نیچه ،چنین گفت زرتشت ، ۶ مگا بیت


چهارشنبه 5 دي 2583


دیدگاها