هانا آرنت در باره توتالیتاریسم چه میگوید؟
درگزارش پیش درمورد قشر خاکستری و مفهوم پدیدار شناخت انسان از دیدگاه خانم هانا آرنت پرداخته شد. برای تکمیل آن گزارش در اینجا در باره توتالیتاریسم(تمامیت)، ارتباطش با قشر خاکستری و همچنین تفاوتهای توتالیتاریسم با استبداد صحبت خواهد شود. توتالیتاریسم یا تمامیت شکلی از نظام سیاسی است که با استفاده از قدرت و ایجاد وحشت به جامعه مسلط می شود. حکومت توتالیتر با ایجاد فضای خفقان کلیه امور اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و آموزشی را در انحصار خود در می آورد. نظام توتالیتر ذاتا ایدئولوژی است که برمبنای ایدئولوژی خود قانون برگزار می کند و بر اساس قانونی که برگزار می کند هم در زندگی اجتماعی و هم در حریم خصوصی مردم دخالت می کند.هانا آرنت تفاوت بین حکومت توتالیتر و حکومت استبدادی می گذارد. حکومت استبدادی فرم قدیمی از حکومتهای پادشاهان گذشته است. اما توتالیتاریسم فرم نو از رژیم سیاسی است. جریانهايی همانند کمیونیسم، فاشیسم و اسلام سیاسی در تاریخ معاصر منشأ شکل گیری رژیم های توتالیتر بوده اند. در این بین توتالیتاریسم دینی یکی از خطرناکترین انواع حکومت ها است زیرا به بهانه دین رفتار سرکوبگرانش را مشروع جلوه میدهد و از اعتقادات مردم جهت پیش برد منافع خود استفاده می کند.
تبلیغات دروغ و پروپاگاندا، پلیس مخفی و دستگاه اطلاعاتی پیچیده، بحران سازی، دشمن تراشی، قداست بخشیدن به رهبر و آبروهای حکومتی، ترویج دیدگاه ماکیاولی یعنی حفظ قدرت به هر قیمتی که شده، حذف اپوزیسیون، حذف دگراندیشان، ایجاد فضای ترس و وحشت، زندان، شکنجه، اعتراف اجباری، سانسور خبری، انتخابات نمایشی، ایجاد طیفی از افراد وفادار از قشر لومپن و جیره خار، انحصار رسانه ای، اینها همه از ویژیگی های نظام توتالیتر به حساب می ایند.
هانا آرنت در کتاب توتالیتاریسم شرح می دهد که حکومتهای توتالیتر چگونه شکل می گیرند و چگونه استوار می شوند و پا بر جا می مانند. از دیدگاه او توتالیتاریسم و قشر خاکستری به همدیگر غذا می دهند و هر یک سرچشمه بسط و گسترش دیگری می شوند. به سخن دیگر وجود قشرخاکستری سبب ایجاد نظام توتالیتر می شود. سپس نظام توتالیتر به پرورش و گسترش قشرخاکستری دامن میزند و به این شکل قشرخاکستری که دوباره به نوبه خودش مایه تحکیم بیشتر نظام توتالیتر می شود. به درستی توتالیتاریسم و قشرخاکستری همدیگر را کامل میکنند و به طور دوسویه همدیگر را تقویت می کنند. قشر خاکستری نظام توتالیتر و نظام توتالیتر قشر خاکستری را می سازند. برای نمونه همان رابطه مرغ و تخم مرغ هستند. در جایی میتوان شک کرد که در واقع برای اولین بار کدام از این دو دیگری را به وجود آورده است.
هانا آرنت باور داشت از همان ابتدای کار انسانهای بی هویت دنبال ایدئولوژی می گشتند که به جای خودشان افکار و باورهایشان را سازماندهی کند و برایشان هویت جعلی بسازد. زیرا با جهانی که در آن زندگی می کردند بیگانه بودند، دست به دامن کسی شدند که برایشان یک جهان جعلی بسازد. افرادی که تشنه ی پیوستن به گروه های ایدئولوژیک همانند فاشیسم، کمیونیسم یا اسلام سیاسی را داشتند، فرصت مناسبی را برای پیدایش توتالیتاریسم برپا کردند.
از دیدگاه هانا آرنت، در ابتدا جنبش های توتالیتر این گونه شکل گرفته شده است. آن زمان پیدایش توتالیتاریسم حکم افزایش سرعت واکنش را داشت برای گسترش گروه انسانهای بی هویت ریشه دار، برای گسترش قشرخاکستری، برای نابودی نهایی هویت اجتماعی سیاسی انسانهای آزاد و نابودی نظرات سازنده و پیشرفت قشر خاکستری یا همان انسانهایی که ساکت هستند، کنشگری اجتماعی سیاسی ندارند و دچار فردگرایی افراطی هستند، نسبت به جامعه بی تفاوتند و با اجتماعی که در آن زندگی میکنند بیگانه شدند.
هانا آرنت اشاره میکند: قشرخاکستری زمانی که تحت تسلط یک نظام توتالیتر قرار بگیرد، خودش پیشوانه برای پایندگی و تحکیم نظام می شود. به همین دلیل حکومت توتالیتر تلاش می کند تا جامعه ای پر از گروهای متشکل از انسانهای گوشهنشین، بی هویت و کسر از کنشکر سیاسی بسازد. حکومت توتالیتر گروها را دچار مریضی بی تفاوتی، بی شخصیتی و بی هویتی می کند و آنها را به قشر خاکستری تبدیل می کند. اجازه نمی دهد که جهان مشترک و هدف مشترک بین گروه ها پیدا بشود. توتالیتاریسم برای پایندگی به قشر خاکستری، به گروهی از مردم یکسان شده نیاز دارد و از این رو همه تلاش خود را می کند که اندیشه اجتماعی را به یک صدای خفه شده، به یک فریاد حبس شده درسینه مبدل کند. مهم نیست سکوت مردم از روی ترس باشد یا از روی بیتفاوتی، در هر صورت مردم باید انقدر بترسند یا باید انقدر بیتفاوت باشند که دیگر حتی فکر کنشگری اجتماعی و سیاسی به ذهنشان خطور نکند.
از طرف دیگر، اگر مردمی با بینش بخواهند نظراتشان رو در جامعه ابراز کنند، برای نظام توتالیتر تهدید جدی محسوب میشوند.
همه باید یک جور فکر کنند. همه باید به یک روش زندگی کنند و همه باید پیرو ایدئولوژی نظام باشند. باید به رهبر توتالیتر وفادار باشند. حکومت توتالیتر در تلاش است تا باورهای زیاد را از بین ببرد و همه مردم را به انسانهای یکسان تبدیل کند که نهایت آن چهره یک رهبر آشکار را نشان دهد.
مردمی که در این قالب نمی گنجند، ناخواسته و اضافی تلقی می شوند، همان گونه که یهودی ها در آلمان نازی ناخواسته و اضافی تلقی می شدند. همونطور که طرف داران تجدّد و نوگرایی در جامعه ایران ناخواسته و اضافی تلقی می شوند. حکومت توتالیتر سعی در ساختن جامعی دارد که در آن انسانها با جهان واقعی بیگانه شوند و در یک جهان ساختگی زندگی کنند. اگرچه این جهان ساختگی توسط خود رژیم توتالیتر به طور مصنوعی ساخته شده است، اما مردم باید آن را به عنوان تنها جهان ممکن بپذیرند. انسانهای مصنوعی و بیگانه با جهان ساخته و پرداخته رژیم توتالیتر هستند و بدلیل اینکه تحت تأثیر رژیم توتالیتر هستند موجب آسودگی خاطر و تحکیم نظام توتالیتر می شوند. به همین دلیل حکومت توتالیتر سعی می کند که افراد بیشتر و بیشتری از مردم را به قشرخاکستری دعوت کند. تلاش می کند طبیعت انسانها را دگرگون کند، آنها را از موجودی سیاسی و اجتماعی به موجودی بیگانه با جامعه و بی تفاوت به دیگران تبدیل کند. طوری که مردم تجزیه شده و جدا از یک دیگر باشند، طوری که انسان ها دچار فردگرایی و افراطی باشند و معنای همبستگی و همزیستی باهمدیگر را فراموش کنند. همانند گاوهایی که به نما با هم هستند ولی هر یک تنها به چریدن و خوردنشان فکر می کنند و نسبت به کشتار هم نوع های خود بی تفاوت هستنند، غافل از این که روزی نوبت کشتار خودشان هم فرا خواهد رسید.
از دیدگاه هانا آرنت باید بین حکومت استبدادی و حکومت توتالیتر تفاوت گذاشته شود. او باور به این داشت که استبداد و توتالیتر با هم تفاوت دارند. درست است که هر دو زندگی انسان را دشوار می کنند. توتالیتاریسم همانند یک طوفان با شن عظیمی است که کل زندگی انسان را در انتهای خودش خاکسپاری و پنهان می کند. حکومت توتالیتر بر خلاف حکومت استبدادی بر مبنای یک ایدئولوژی به وجود می آید. اگر حکومت هیتلر، استالین یا جمهوری اسلامی ایران را در نظر بگیرید، هر کدام ایدئولوژی ویژه خودشان را دارند. حاکم توتالیتر همانند حاکم مستبد خودکامه نیست. در واقع ایدئولوژی خود را تبدیل به قانون می کند. ایدئولوژی خود را از روش قانون به جامعه تحمیل می کند. یک ایدئولوژی تمامیت خواه که همه می بایستی از آن پیروی کنند. بر این مبنا نظام توتالیتر در تمام حوزه های زندگی افراد دخالت می کند. دخالت او به حوزههای اجتماعی و سیاسی محدود نمیشد، بلکه در هر امور شخصی و سایر زندگی افراد هم دخالت میکند. برای نمونه مشخص میکند که مردم چگونه باید لباس بپوشند، چه فیلمهايی را تماشا کنند، چه موسیقی را گوش کنند، چگونه روابطی جنسی داشته باشند و غیره. با این هدف که تنوع باورها، سلیقه ها و شیوه های متفاوت زندگی را از بین ببرد و دگراندیشان را نابود کند. بر خلاف حکومت استبدادی که در آن شکل ظاهر و محتوا با هم هماهنگ هستند، حکومت توتالیتر برای گمراه کردن اقرار همگان میتواند خودش را در ظاهر به شکل نظام های سیاسی رایج دنیا درآورد.
برای نمونه حکومت جمهوری اسلامی در ایران که یک حکومت توتالیتر محسوب می شود. در ظاهر دارای ارکان یک نظام سیاسی رایج است. به این مفهوم که پارلمان، رئیس جمهور، انتخابات آزاد، قوای سه گانه و غیره است. اما تمام این ارکان همانند سکهای پوشالی هستند زیرا برای مخفی نگه داشتن محتوای توتالیتر نظام است. گرچه به ظاهر در آن مفهوم یک نظام سیاسی رایج است، پارلمانتاریستی و دموکراتیک وجود دارند، اما هیچ کدام واقعی نیستند. همانند یک شهرک سینمایی میمونی است که در آن تمام بناهای یک شهر واقعی جلوه میدهد. ولی بدون شک با آن یک زینت داده می شود و هیچ کدام عمل کرد واقعی ندارند.
جالب است که روشن خوانی هم می کنند که توتالیتاریسم همانند دموکراسی بر مبنای خوشنودی مردم است. با این تفاوت که دموکراسی یعنی جلب خوشنودی مردم بر مبنای خردمندی، اما توتالیتاریسم یعنی جلب خوشنودی مردم بر مبنای متوقف شدن خردمندی، بر مبنای خرد باختگی، بر مبنای عدم تفکر جمعی.
حکومت استبدادی آزادی را محدود می کند. در صورتی که توتالیتاریسم اصل مفهوم آزادی را باطل و بی مفهوم می کند. در حکومت استبدادی، فرد باید کار خشونتی برخلاف حاکم انجام بدهد تا دشمن حکومت تلقی شود. اما در توتالیتاریسم، هر فردی که خارج از چارچوب باشد یا غیر خودی باشد، فردی ناخواسته و فاسد به شمار می اید. توتالیتر نه تنها رسمی نیروی پلیس سرکوب گر و خشن دارد بلکه پلیس مخفی هم دارد.
برای نمونه نیروهای اطلاعات، نیروهای سایبری، لباس شخصی ها و غیر، برای تحکیم و پای برجایی حکومت توتالیتر بوجود آورده می شوند. ماشین رسمی سرکوب و اعمال خشونت تنها کافی نیستند، بلکه رژیم از درون در انسانها یعنی در ذهن انسانها احساس ترس و وحشت به وجود می اورد. اینکه افراد جامعه هویت اجتماعی خودشان را از دست بدهند برای حکومت توتالیتر کافی نیست، بلکه مردم با تمام وجودشان ترس و وحشت را باید حس کنند و حتی اگرمردم هم فکر و همراه با ایدئولوژی نظام توتالیتر نباشند، باید از درون خودشان را گناهکار تلقی کنند.
حکومت توتالیتر از طریق پلیس مخفی، افرادی که بالقوه احتمالاً مرتکب خیانت خواهند شد را هم از بین میبرد. البته بزرگترین خیانت از دیدگاه حکومت توتالیتر وفادار نبودن به ایدئولوژی نظام است و بزرگترین جنایت خلق فضای عمومی، خلق سیاست و خلق تفکر اجتماعی است. بزرگترین جنایت تصور کردن جامعه آزاد است. در نظام توتالیتر بودجه زیادی برای پلیس مخفی و دستگاه اطلاعات پرداخت می شود. زیرا کار این گروه مبارزه است با جنایت در دسترس و با خیانتهای پیش بینی شده. به سخن دیگر خیانتهایی که هنوز رخ داده نشدند اما شاید شدنی شود. بنابر این میتوان گفت وظایف پلیس مخفی در نظام توتالیتر تمام نشدنی ها است.
یکی دیگر از ویژگیهای نظامهای توتالیتر در پشوانه و محکم کردن خودش در بین مردم است یا همان دستگاه پروپاگاندا است. نظام توتالیتر به کمک رسانه های رسمی یا همان تلویزیون ملی و همچنین نهادهای فرهنگی و دستگاههای آموزشی که همه در انحصار او هستند، افکار مردم را در پرتو کامل خود در میآورد. برایش کنترل رفتار مردم کافی نیست، بلکه باید افکار آنها را هم کنترل کند.
هانا آرنت در زمان خود می گوید: « امروز با وجود فضای مجازی جهانی و ماه واره ها، انحصار وسایل ارتباط جمعی از دست حکومتهای توتالیتر خارج شده است، تنها در کشوری همانند کره شمالی است که مردمانش به ماهواره ها یا اینترنت جهانی دسترسی ندارند. بنابر این همه اطلاعاتی که به دست مردم کره شمالی میرسد، توسط خود حکومت توتالیتر تولید یا فیلتر میشود و مردم آن کشور از جهان واقعی و آنچه خارج از مرز کشورشان اتفاق می افتد دیگر هیچ شناختی نخواهند داشت.»
بر خلاف رژیم استبدادی که تلاش می کند جامعه را به نظم و ثبات برساند. رژیم توتالیتر بیشتر در صدد از بین بردن ثبات است. همیشه شرایط بحرانی را بوجود می آورد و آرامش را برهم می زند. رژیم توتالیتر برای ایجاد ترس مدام درون انسانها بحران، بی ثباتی و عدم آرامش را بوجود می آورد تا جامعه را به یک درد مزمن مبتلا کند. به همین دلیل است که تهدید، دستگیری، درگیری، زندان، شکنجه و اعدام همواره باید وجود داشته باشد.
رژیم توتالیتر همیشه هرج و مرج می سازد و همچنین برای ایجاد بحران یکسره دشمن تراشی می کند و زمینه سازی می کند که کشور همیشه در جنگ و خطر باشد، زیرا مردمی که کشورشان را در شرایط جنگ و تهدید و خطر گمان می کنند، انقلاب نکنند. در نهایت آرزوی حکومت توتالیتر و هدف اساسی او ایجاد انسانهای یکسان شده، وفادار و سازگار است. انسانهایی که منافع رژیم را به منافع فردی خود ترجیح بدهند و منافع فردی خود را به منافع جامعه ترجیح بدهند.
رهبر رژیم توتالیتر خواست مردم را آنگونه که خودش درست میداند، بدون در نظر گرفتن خواسته های مردم آشکار میکند. با شیوه سرکوب خشن سیاسی و وارد به ایدئولوژی رسمی و تمامیت خواه میکند. رابطه انسانها را با جامعه و با واقعیت مخدوش میکند.
هانا آرنت میگوید: « دولت توتالیتر ویژگی های زندان، پادگان و گورستان را یکجا در خودش جمع میکند. در حکومت توتالیتر ترس و بیتفاوتی سیاسی افراد دیگر درد اجتماعی نیست بلکه در قلم به نظم اجتماعی تبدیل میشود.»
انسانهای تجزیه شده و گوشه نشین در چنین جامعه ای تنها منافع فردی خودشان را دنبال میکنند و قدرت سیاسی خود را از دست میدهند. این شرایط برای نظام توتالیتردلخواه است، زیرا از ابتدا هدف او از بین بردن قدرت سیاسی افراد جامعه بوده است. هدف نظام توتالیتر تبدیل کردن انسان به موجودی بوده است که دیگر هویت سیاسی واجتماعی نداشته باشد تا بدین ترتیب انسان تبدیل به هیچ کس بشود.
زیر چتر فرمانروی نظام توتالیتر، آنگونه راز وحشتناکی در جامعه وجود دارد که مردم ازآن آگاه هستد اما کسی در باره آن سخنی نمی کند. سکوت در جامعه فرمان روا است که کسی جرئت شکستن آن را ندارد.
تنها راه رهایی برای انسانهایی که در زیر فرمانروایی حکومت توتالیتر زندگی می کنند آن است، که فریاد حبس شده در سینه هاشون را آزاد کنند، بغضی که در گلویشان گیر کرده است ، آن را بشکنند. از روش هنر، فلسفه، سخنرانی، جزوه های درسی، گفتگوهای روزانه و هر روش دیگری که به ذهن میرسد، باید استفاده شود تا دوباره تفکر جمعی را بیدار کرد. افکارها را با هم به تبادل و اشتراک گذاشت، تا در راستای بهبود زندگی اجتماعی و به آزادی رسید. اگر مردم کنشگری سیاسی و اجتماعی خود را حفظ کنند و به مبارزه ادامه بدهند، حکومتهای توتالیتر در جهان نو حتماً محکوم به نابودی خواهند بود.
کانال یوتیوب: آوای فلسفه
هانا آرنت،توتالیتاریسم، ۳۳ مگا بیت
يكشنبه 20 آبان 2583