رای دهید
دارون عجم ‌اوغلو و جیمز ای. رابینسون

راه باریک آزادی

«راه باریک آزادی» یکی دیگر از شناخته‌شده‌ترین کتاب‌های نوآوران دارون عجم‌اوغلو و جیمز ای. رابینسون، پس ازکتاب «چرا ملت ها شکست می خورند؟» ، است. این کتاب به موضوعی می‌پردازد که برای هر دو نویسنده ارجمند است. اهمیت این کتاب بسیار زیاد است زیرا این کتاب توسط چندین برنده جایزه نوبل اقتصاد و نویسندگان مشهور در سراسر جهان مورد ستایش قرار گرفته است. واشنگتن پست آن را به عنوان کتابی دلگرم کننده، غنی، بسیار بلندپروازانه و در نهایت امیدبخش پیشنهاد می‌کند.
تا یک یا دو دهه پیش، لیبی زیر سایه معمر قذافی بود، دیکتاتوری که نه به صدای مردم، نه به قانون و نه به رسانه‌ها اهمیتی می‌داد. کسانی که با او مخالفت می‌کردند، ناپدید می‌شدند یا مجبور به فرار می‌شدند. مردم آرزوی آزادی داشتند و از خفقان فرار کرده بودند. سرانجام، دولت قذافی در جریان بهار عربی سقوط کرد.
همه فکر می‌کردند که آزادی از راه رسیده است، اما آنچه در پی آن آمد، آزادی نبود، بلکه خلاء قدرت بود. وقتی دولت مرکزی سقوط کرد، شهرها بین قبایل و گروه‌های مسلح تقسیم شدند و امنیت از بین رفت. در حالی که مردم دیگر در بند دیکتاتور نبودند، در دام اراذل و اوباش محلی گرفتار شدند. هنوز هیچ قانون و حکومتی وجود نداشت، انتخابات واقعی بی‌معنی بود و صدای مردم در هیاهوی جنگ‌های داخلی خفه می‌شد. لیبی نشان داد که آزادی را نمی‌توان صرفاً با سرنگونی یک دیکتاتور به دست آورد - مگر اینکه توسط یک دولت قوی و پاسخگو پشتیبانی شود. در عین حال، به یک جامعه آگاه و سازمان‌یافته نیاز است که بتواند قدرت دولت جدید را کنترل کند.
این دقیقاً موضوع کتاب «راه باریک آزادی» است.
تصور کنید در کشوری زندگی می‌کنید که دولت آنقدر قدرتمند است که تمام جنبه‌های زندگی را کنترل می‌کند. یا برعکس: در کشوری بدون دولت، جایی که قانون جنگل حاکم است. آزادی واقعی نه در حضور یک دولت استبدادی و نه در هرج و مرج ناشی از فقدان یک دولت قدرتمند حاصل می‌شود. حق آزادی مستلزم یک دولت قدرتمند است، اما نباید آنقدر قدرتمند باشد که خود آزادی را سرکوب کند.
«راه باریک آزادی» دقیقاً به همین مسیر دشوار پرداخته است. نویسندگان در کتاب «چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟» به نقش ساختارهای سیاسی و اقتصادی در موفقیت یا شکست دولت‌ها پرداخته بودند. در «راه باریک آزادی»، نویسندگان این دغدغه را ادامه می‌دهند و به شکلی توسعه‌یافته‌تر، به پرسش اساسی آزادی چیست و چگونگی دستیابی به آن می‌پردازند. عجم‌اوغلو و رابینسون، همانند آثار پیشی خود، ماجراجویی و تاریخ را در این کتاب با هم ترکیب می‌کنند. آنها ابتدا چارچوب نظریه خود را ارائه می‌دهند و سپس آن را در برابر نمونه‌های تاریخی متنوعی از سراسر جهان آزمایش می‌کنند.
به گفته جورج آکرلوف، اقتصاددان برنده جایزه نوبل، این کتاب ما را به سفری جذاب در تاریخ بشر قاره‌های مختلف می‌برد تا عناصر تشکیل‌دهنده آزادی را کشف کند. آزادی سیاسی همیشه در معرض تهدیدی دوگانه است. از یک سو، قدرت مهارنشده دولت می‌تواند آزادی را خفه کند؛ از سوی دیگر، فقدان اقتدار دولتی، جامعه را به هرج و مرج روایی می‌دهد و به سلطه سنت‌های سرکوبگر کمک می‌کند. نویسندگان از استعاره‌های جالبی برای این شمشیر دولبه استفاده می‌کنند. اول اینکه گیلگمش، پادشاه اوروک در اسطوره باستانی هامسا اوپانیشاد، چنان خودکامه و مستبد بود که هر کاری می‌خواست انجام می‌داد: او به مردم ظلم می‌کرد، مردان را به جنگ مجبور می‌کرد و به زنان تجاوز می‌کرد. مردمی که تحت کنترل گیلگمش بودند و هیچ راهی برای کنترل او نداشتند، از خدایان درخواست کمک کردند. خدایان موجودی وحشی‌تر به نام انکیدو را فرستادند تا جایگزین و کنترل گیلگمش شود، تا تعادل به حکومت او بازگردد.
نویسندگان کتاب با این افسانه باستانی می‌خواهند بیان کنند که اگر هیچ نهاد یا نیروی اجتماعی مانعی برای دولت وجود نداشته باشد، مردم می‌توانند به نقطه‌ای برسند که برای کمک به یک نیروی خارجی متوسل شوند. این افسانه روشن می‌کند که ایده قدرت مطلق به دیرینگی تاریخ ثبت شده است. لبه اول این قیچی تهدیدی برای آزادی سیاسی بود. لبه دوم قیچی «قفس هنجارها» نامیده شده است. در غیاب دولت مرکزی، جامعه خود قوانین سختگیرانه قبیله‌ای، مذهبی، سنتی و طبقاتی را برای جلوگیری از هرج و مرج وضع می‌کند. این قوانین مانند قفسی نامرئی عمل می‌کنند که آزادی فردی را محدود می‌کند. به عنوان مثال، در یک جامعه قبیله‌ای بدون دولت مرکزی، مردم می‌توانند با اجرای آداب و رسوم سختگیرانه مانند ممنوعیت ازدواج‌های بین قبیله‌ای، محدودیت‌های زنان یا سلسله مراتب طبقاتی، خود نظم را حفظ کنند. با این حال، تجربه تاریخی نشان داده است که چنین هنجارهایی می‌توانند آزادی را خفه کنند. از آنجا که این هنجارهای سختگیرانه اجتماعی می‌توانند از جنگ همه علیه همه جلوگیری کنند، اغلب به قیمت آزادی انتخاب و نابودی حقوق فردی تمام می‌شوند. در این وضعیت، جامعه شبیه زندانی است که میله‌های آن از آداب و رسوم و سنت‌های تغییرناپذیر تشکیل شده است. مشکل اصلی این است که هم قدرت محدودکننده دولت و هم ضعف آن می‌تواند منجر به نابودی آزادی شود. آزادی پایدار نیازمند مرز باریکی بین این دو است: مرزی که در آن دولت به اندازه کافی قدرتمند باشد تا نظم را حفظ کند و در آن جامعه به اندازه کافی قوی باشد تا از تبدیل شدن دولت به یک هیولای خودکامه جلوگیری کند. عجم ‌اوغلو و رابینسون استدلال می‌کنند که مدل کلاسیک مبارزه بین دولت و جامعه را نباید به عنوان یک مبارزه یک‌بار برای همیشه، بلکه باید به عنوان یک فرآیند مداوم در نظر گرفت.
عجم اوغلو و رابینسون از اصطلاح «لویاتان» که از نام موجودی افسانه‌ای در آثار توماس هابز گرفته شده است، برای توصیف یک دولت قدرتمند استفاده می‌کنند. آنها عصر و وضعیت ممکن قدرت را تصور می‌کردند. یک دولت ایده‌آل لویاتان مشروط و محدود است، به این معنی که دولت مقید به قانون و کنترل عمومی است و در لبه باریک آزادی گام برمی‌دارد و دو دولت دیگر خارج از این مسیر قرار دارند. یکی لویاتان استبدادی، همان دولت خودکامه بدون محدودیت‌های اجتماعی است. دیگری لویاتان غایب است، به این معنی که فقدان یک دولت مؤثر و ناتوانی جامعه‌ای که در قفس هنجارهای قبیله‌ای و سنتی گرفتار شده است.
این سه حالت در زیر به طور ساده‌تری شرح داده ی شوند:
دولت یکم لویاتان سودمند است، به این مفهوم که دولت محدود است. در این دولت ایده‌آل، دولت قوی است، اما قدرت آن توسط قانون و کنترل عمومی محدود می‌شود. دولت می‌تواند مداخله کند، به جنگ‌ها پایان دهد و خدمات عمومی ارائه دهد، اما نمی‌تواند هر کاری که می‌خواهد انجام دهد. مردم، رسانه‌ها، اتحادیه‌های کارگری، انتخابات آزاد و دیگر عناصر جامعه مدنی برای کنترل دولت دست به دست هم داده‌اند. طبق کتاب، دولت در این وضعیت موظف است که حقوق و آزادی‌های مردم را نقض نکند. این وضعیت زمینه مناسبی را برای نوعی آزادی فراهم می‌کند. کشورهای دموکراتیک با نهادهای قوی و سطوح بالای مشارکت عمومی، و همچنین برخی از جوامع مدرن غربی، در این دسته قرار می‌گیرند. نویسندگان کتاب، یونان باستان و ایالات متحده را به عنوان نمونه‌های تاریخی یک دولت دموکراتیک ذکر می‌کنند. با این حال، آنها تأکید می‌کنند که رسیدن به این مرحله یک فرآیند طولانی و پرجنب وجوش است.
دومین حالت یک دولت اقتدارگرا ممکن است در ابتدا نظم و ثبات را تضمین کند، اما در درازمدت، ابتکارات مردمی را سرکوب می‌کند و در نتیجه منجر به رکود و نارضایتی در جامعه می‌شود.
حالت سوم، لویاتان غایب، دولت ناتوان یا خلأ قدرت است. این حالت، نقطه مقابل حالت دوم است. یعنی یا دولتی وجود ندارد یا آنقدر ضعیف است که نمی‌تواند حاکمیت را اعمال کند و نظم و امنیت را برقرار کند. پیامد این خلأ قدرت این است که مردم برای مدیریت امور خود به هنجارها و سنت‌های خودجوش روی می‌آورند. در نگاه اول، ممکن است تصور شود که فقدان یک دولت قدرتمند مانع آزادی کامل فرد می‌شود. با این حال، در عمل، جوامعی با یک دولت مرکزی ناکارآمد معمولاً در چنگال ساختارهای سفت و سخت قبیله‌ای، مذهبی، سنتی و طبقاتی گرفتار می‌شوند.
نویسندگان به عنوان نمونه، نظام کاستی در هند و برخی جوامع قبیله‌ای در آفریقا را ذکر می‌کنند. این کشورها از نظر تاریخی دولت‌های ضعیفی داشته‌اند و نظم اجتماعی عمدتاً مبتنی بر سنت‌های سلسله مراتبی مانند تقسیمات کاستی و قدرت رؤسای قبایل بوده است. در حالی که این ساختارهای سنتی شکاف بین دولت و دولت را پر می‌کردند، آزادی‌های فردی را به شدت محدود می‌کردند. آنها افراد را مجبور به اطاعت از قوانین سنتی سختگیرانه می‌کردند، بدون اینکه هیچ حقی برای حکومت به آنها بدهند. به گفته‌ی کتاب، جامعه در این سیستم در قفس هنجارهای خودساخته‌ی خود گرفتار شده است و هرگونه انحراف یا تغییری با مقاومت شدید مواجه می‌شود. بدیهی است که این وضعیت برای روند آزادی مناسب باشد.
لازم به ذکر است که هیچ یک از سه حالت شرح داده شده، نرمش ناپذیر و برای همیشه یکسان نیستند. یک جامعه می‌تواند مسیر توسعه خود را تغییر دهد. یک دولت محدود می‌تواند به تدریج استبدادی شود یا کاملاً فروپاشی کند. برعکس، یک دولت استبدادی می‌تواند به تدریج تحت فشار جامعه محدود شود. همچنین می‌تواند فروپاشی کند و وضعیتی از هرج و مرج ایجاد کند. با این حال، پس از مدت کوتاهی، نظم جدیدی می‌تواند پدیدار شود. ما در طول تاریخ، مسیر بین این حالت‌های مختلف را در کشورها مشاهده کرده‌ایم. راه باریک آزادی، که جامعه فقط تا حد محدودی به آن می‌رسد، در واقع مسیری دشوار و پراز جنب وجوش بین استبداد و هرج و مرج است. یکی از جذاب‌ترین مفاهیم این کتاب «ملکه سرخ» نام دارد و از داستان آلیس در سرزمین عجایب گرفته شده است. ملکه سرخ به آلیس می‌گوید که باید تا جایی که می‌تواند سریع بدود تا در جای خود بماند. عجم ‌اوغلو و رابینسو از این استعاره برای تأکید بر این نکته استفاده می‌کنند که جامعه باید دائماً بدود و برای حفظ آزادی بجنگد . به سخنی دیگر، حتی اگر کشوری موفق شود وارد راه باریک آزادی شود و یک دولت مشروط تأسیس کند، کار هنوز تمام نشده است. جامعه باید همیشه مراقب باشد که از مسیر منحرف نشود. موازنه قدرت بین دولت و جامعه همیشه در حال دگرگونی است.
همزمان با گسترش قدرت دولت، جامعه نیز باید قدرت و آگاهی خود را تقویت کند تا بتواند دولت را کنترل کند . این رقابت بی‌پایان با اثر «ملکه سرخ» قابل مقایسه است: آزادی تا زمانی که در تعادل باشد، پایدار می‌ماند. برای درک بهتر این مفهوم، بیایید به تاریخ ایالات متحده آمریکا نگاهی بیندازیم. بنیانگزاران امریکا در اواخر قرن هجدهم قانون اساسی مترقی را تدوین کردند که از یک سو برای محدود کردن قدرت دولت و از سوی دیگر برای جلوگیری از هرج و مرج و بی‌نظمی در نظر گرفته شده بود. اما آیا این مصلحت نهادی به تنهایی آزادی را تضمین می‌کرد؟ نویسندگان کتاب استدلال می‌کنند که چنین نبوده است. آنها قانون اساسی ایالات متحده را به عنوان یک مصالحه هوشمندانه توصیف می‌کنند که برای جلوگیری از تمرکز قدرت مطلق در دولت و همچنین قدرت بیش از حد توده مردم طراحی شده است. باید اعتراف کرد که این قانون اساسی در ابتدا منجر به ضعیف ماندن دولت فدرال ایالات متحده در برخی زمینه‌ها شد. برای نمونه، نتوانست بلافاصله برده‌داری را لغو کند یا از حقوق بشر محافظت کند. تنها پس از دهه‌ها مبارزه اجتماعی، آزادی و برابری به تدریج گسترش یافت. از جنگ داخلی گرفته تا لغو برده‌داری و جنبش حقوق مدنی سیاه‌پوستان و جنبش حق رأی زنان، هر یک از این جنبش‌ها محصول «ملکه سرخ» بودند. مردم نه تنها قانون اساسی را پذیرفتند، بلکه خستگی‌ناپذیر برای حفظ آزادی جامعه و دستیابی به پیشرفت تلاش کردند.
اگر جامعه آمریکا پس از تصویب قانون اساسی لیبرال‌تر بود، بسیاری از آزادی‌های امروزی هرگز محقق نمی‌شد. این مورد تاریخی نشان می‌دهد که حتی در جوامع دموکراتیک، تحقق آزادی می‌تواند بدون مشارکت فعال و مداوم مردم محدود شود. به محض اینکه جامعه‌ای ضعیف و منفعل می‌شود و از احقاق حقوق خود دست می‌کشد، به شدت به دولت متکی می‌شود - و خطر لغزش به استبداد افزایش می‌یابد. به گفته عجم‌اوغلو و رابینسون، آزادی یک وضعیت پایدار نیست، بلکه بیشتر شبیه دویدن روی تردمیل است. جامعه باید همیشه در امتداد این تردمیل حرکت کند، در غیر این صورت به هرج و مرج فرو می‌رود. این پیام مهم کتاب است: آزادی به طور همیشه بیمه عمر نمی‌شود، بلکه باید دائماً پرورش یابد و برای آن مبارزه شود.
نویسندگان برای شرح این نظریه خود، خوانندگان را با تاریخ کشورهای مختلف آشنا می‌کنند و نمونه‌های جالبی از دوران مختلف ارائه می‌دهند. در این بخش، آنها به برخی از این نمونه ها اشاره می‌کنند که به درک بهتر موضوع کمک می‌کند.
اولین نمونه از راه باریک آزادی را می‌توان در اروپای قرون وسطی یافت. پس از سقوط امپراتوری روم، خلأ قدرتی در اروپا پدید آمد که با هجوم اقوام ژرمن همراه بود. در برخی نقاط، ساختارهای رومی با سنت‌های قبایل ژرمن ترکیب شدند. برای مثال، کلوویس یکم، پادشاه فرانک‌ها، پیش از مرگ در سال ۵۱۱ میلادی، ساختار اداری روم را با نهادهای بومی فرانک‌ها ترکیب کرد و بدین ترتیب تعادلی بین اقتدار سلطنت و شوراهای قبیله‌ای ایجاد کرد. این را می‌توان یکی از دروازه‌های راه باریک اروپا به سوی آزادی دانست. قرن‌ها طول کشید تا این تعادل نهادی حاصل شود.
از جمله رویدادهای مهمی که به این تعادل کمک کرد، انتشار منشور کبیر در انگلستان در سال ۱۲۱۵ بود. برای اولین بار، این منشور قدرت پادشاه را توسط گروهی از اشراف محدود کرد. در این سنت، برای اولین بار رسماً اعلام شد که قدرت پادشاه باید محدود شود و او نمی‌تواند هر کاری که می‌خواهد انجام دهد. دوم، پادشاه، مانند هر کس دیگری، باید تابع قانون باشد. این سنت نقطه شروع مفهوم حاکمیت قانون و حقوق فردی در مقابل قدرت مطلق دولت محسوب می‌شود. اگرچه در ابتدا فقط به نفع اشراف بود، اما در طول قرن‌ها الهام‌بخش ظهور پارلمان‌ها، حقوق بشر و قانون اساسی در بسیاری از دموکراسی‌های مدرن بوده است. به گفته دیگر، «مگنا کارتا» اولین قدم برای محدود کردن قدرت مطلق پادشاه بود. اگرچه این امر آزادی را برای همه مردم تضمین نمی‌کرد، اما این آگاهی را ایجاد کرد که حاکم مطلق نیست و باید تسلیم قانون و اراده جامعه باشد.
پس از انتشار این سند تاریخی، اروپا شاهد رویارویی پرآشوبی بین پادشاهان و مردم بود که به آرامی بسیاری از کشورهای اروپایی را به مسیر آزادی سو داد. ظهور پارلمان‌ها، انقلاب‌های مردمی و گسترش شهروندی، همگی نشانه‌هایی از پیشرفت اروپا در این مسیر بودند. نکته مهم این است که ایجاد تعادل قدرت بین دولت و مردم و تحقق آرمان آزادی یک شبه اتفاق نیفتاد. آزادی به تدریج شکوفا شد - نه ناگهانی، نه اجباری، نه دیکته شده و نه از پیش تعیین شده.
در «راه باریک آزادی»، چین به عنوان یک قدرت دولتی بدون محدودیت‌های اجتماعی بررسی می‌شود. برخلاف مسیر پیچیده اروپا، تاریخ چین نمونه‌ای طولانی از یک لویاتان قدرتمند است که هرگز به طور جدی مهار نشد. در دوران باستان، حدود ۳۰۰۰ سال پیش، چین مجموعه‌ای از ایالت‌ها و شهرهای مستقل بود. حتی این تصور وجود داشت که دموکراسی‌ها توسط سرنوشت تعیین می‌شوند. اما به تدریج، با اصلاحات سین کیانگ،منطقه‌ای خودگردان و وسیع در شمال غرب کشور چین، در قرن چهارم پیش از میلاد، سلطنت چین مسیر متفاوتی را در پیش گرفت. این امر منجر به ظهور امپراتوری چین و یک ساختار دولتی متمرکز شد که بیش از ۲۰۰۰ سال دوام آورد. هر زمان که جرقه‌ای از اصلاحات یا مشارکت مدنی وجود داشت، ساختار قوی دولت مانع از بقای آن می‌شد. چین نمونه‌ای از این است که چگونه گذار به دموکراسی در جایی که یک دولت اقتدارگرای متمرکز قرن‌ها حکومت کرده است، بسیار دشوار خواهد بود.حتی در دوران مدرن، با وجود تغییرات فراوان، چین همچنان یک دولت تک‌حزبی اقتدارگرا است که فضای کمی برای مقاومت جامعه مدنی باقی می‌گذارد. تجربه تاریخی چین نشان می‌دهد که آزادی در برخی جوامع چقدر نادر و دست‌نیافتنی است. جامعه چین هرگز نتوانسته است از راه باریک آزادی عبور کند و تاریخ و سرنوشت سیاسی آن بین غول‌های اقتدارگرا و دوره‌های کوتاه هرج و مرج ناشی از حکومت ضعیف در نوسان بوده است.
مورد دیگری که در کتاب بررسی شده است، میراث دولت‌های اقتدارگرای خاورمیانه است. نویسندگان به این منطقه اشاره می‌کنند که در بسیاری از دوره‌های تاریخی - از امپراتوری‌های باستانی گرفته تا خلافت‌های پس از اسلام و سلطنت‌های مدرن - دولت‌های اقتدارگرای متمرکز را تجربه کرده است. ویژگی این منطقه، تمرکز قدرت در دست دولت و ضعف محدودیت‌های عمومی است. اگرچه این منطقه از نظر تاریخی متنوع است، بسیاری از کشورهای خاورمیانه نمونه‌هایی از غول‌های اقتدارگرا بوده‌اند و هستند که در آنها دولت‌های اقتدارگرا - گاهی به دلایل مذهبی، گاهی از طریق نیروی نظامی - آزادی‌های فردی را سرکوب می‌کردند. یکی از نمونه‌های این امر، ساختار خلافت‌ها است که در آن‌ها، برخلاف وجود قانون شریعت، خلیفه یا سلطان، عملاً قدرت برتر را در دست داشت و مردم عادی چاره‌ای جز اطاعت از او نداشتند.
یا در دوران جدیدتر، سلطنت‌ها و دیکتاتوری‌های حزبی و مذهبی در برخی از کشورهای خاورمیانه تأسیس شدند که به طور مداوم مخالفان را ساکت و آزادی‌های سیاسی را سرکوب می‌کنند. پیامد قاطع این امر این بود که مردم این کشورها تجربه کمی در زمینه سازماندهی مستقل، نهادسازی و کنترل دولت دارند. هر زمان که نارضایتی آنها افزایش می‌یابد، به شدت سرکوب می‌شود. فروپاشی رژیم دیکتاتوری، خلاء قدرت و هرج و مرج را تهدید می‌کند. البته نباید فراموش کنیم که عوامل دیگری مانند استعمار خارجی و مداخله قدرت‌های بزرگ نیز بر تاریخ خاورمیانه تأثیر گذاشته‌اند. این کتاب به ما یادآوری می‌کند که این عوامل را نادیده نگیریم. با این حال، پیام اصلی روشن، فقدان تعادل قدرت بین دولت و جامعه است. به جز چند استثنا، آزادی همیشه کالایی نادر در خاورمیانه بوده است. هر زمان که از آزادی صحبت می‌شود، کتاب نمونه‌هایی از غول‌های گمشده را نیز ذکر می‌کند. همانطور که قبلاً ذکر شد، جوامع بدون دولت مرکزی قوی نیز آزادی را به روش‌های دیگری محدود می‌کنند. برای مدت طولانی، هند فاقد یک دولت مرکزی قوی و متحد بود. ساختار اجتماعی مبتنی بر یک سیستم طبقاتی سفت و سخت بود که به هر فرد جایگاهی از پیش تعیین‌شده اختصاص می‌داد و عملاً ترک آن را برای آنها غیرممکن می‌کرد. در غیاب یک دولت مرکزی قدرتمند، این قفس هنجارها خود به نوعی ابزار کنترل و نظم تبدیل می‌شد که طبیعتاً آزادی فردی را محدود می‌کرد.
یک نمونه، آفریقای پیش از استعمار است: بسیاری از مناطق توسط قبایل یا پادشاهان محلی اداره می‌شدند که قدرتشان به یک قلمرو کوچک محدود می‌شد و فاقد ساختار دولتی در مقیاس بزرگ بودند. قانون و نظم در این جوامع تا حد زیادی توسط سنت‌های قبیله‌ای و توصیه بزرگان تعیین می‌شد. اگرچه دیکتاتور متمرکزی وجود نداشت، اما آزادی مردم تابع محدودیت‌های شدید سنتی و قبیله‌ای بود و امکان تحرک اجتماعی یا تغییر در ساختارهای سرکوبگر بسیار محدود بود. حتی در دوران مدرن، نمونه‌هایی از فقدان یک لویاتان را می‌توان یافت. به عنوان مثال، پس از فروپاشی دولت مرکزی در دهه ۱۹۹۰، سومالی در هرج و مرج فرو رفت و شاهد ظهور جنگ‌سالاران محلی بود. در این محیط، مردم عادی نه تحت سلطه دولت، بلکه تحت سلطه قبایل محلی و قوانین سنتی بودند. این نمونه‌ها نشان می‌دهند که نابودی یک دولت قوی لزوماً به آزادی بیشتر منجر نمی‌شود، بلکه می‌تواند به شکل دیگری از عدم آزادی نیز منجر شود. شاید مهمترین پیام «راه باریک آزادی» این باشد که آزادی سیاسی یک امتیاز نادر در طول تاریخ بشر بوده است، نه یک آرزوی جهانی. به عبارت دیگر، آزادی کالایی نادر و شکننده است. همانطور که خود نویسندگان می‌گویند، آزادی مانند جواهری است که در طول تاریخ بشر به طور اتفاقی به دست آمده و به طور ناپایداری بین استبداد و آزادی در نوسان است. نویسندگان کتاب «راه باریک آزادی» این حقیقت را می پذیرند که آزادی پدیده‌ای شکننده است. اگر باور داشته باشیم که می‌توانیم با ایجاد چند نهاد و قانون هوشمندانه، آن را برای همیشه تضمین کنیم، سخت در اشتباهیم. هیچ نهادی وجود ندارد که بتواند مانند یک قلعه جادویی، لویاتان حکومت را فتح کند. تنها تضمین آزادی، آگاهی و قدرت خود مردم است.
حتی اگر آزادی در قانون اساسی گنجانده شده باشد، اگر مردم از آن حمایت نکنند، ممکن است فقط روی کاغذ باقی بماند. برای تحقق آزادی، عجم ‌اوغلو و رابینسون تأکید بیشتری بر فعالیت مدنی و سازماندهی اجتماعی نسبت به شرایط جغرافیایی دارند. آنها باور دارند که هر جامعه‌ای توانایی شکست دادن دولت و از طریق مبارزه و سازماندهی، گسترش آزادی را دارد. اما این نتیجه از پیش تعیین شده نیست. نیاز به تلاش و هزینه دارد. علاوه بر این، هیچ جامعه‌ای از بازگشت به استبداد درامان نیست. حتی جامعه‌ای که امروز آزاد است، اگر مهر و موم شود، می‌تواند آزادی خود را از دست بدهد. «راه باریک آزادی» در نهایت کتابی است که دیدگاهی واقع‌بینانه و در عین حال امیدوارکننده ارائه می‌دهد. واقع‌بینانه به این دلیل که دشواری‌های رسیدن و ماندن در راه باریک آزادی را بدون تعصب شرح می‌کند. در «راه باریک آزادی»، هیچ توهمی از میانبرها یا وعده‌های آرمان‌شهری وجود ندارد. با این حال، امیدوارکننده است، زیرا بر قدرت مردم برای شکل دادن به سرنوشت خود تأکید می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه جوامع در قسمت‌های مختلف تاریخ موفق به رام کردن استبداد و رهایی از چنگال نهادهای سرکوبگر شده‌اند. این کتاب به ما می‌آموزد که مسیر باریکی به سوی آزادی وجود دارد، هر چقدر هم که دشوار و ناهموار باشد. خواندن این کتاب می‌تواند برای هر یک از ما که به آینده کشورمان فکر می‌کنیم، کمک کند. می‌تواند به ما کمک کند تا درک کنیم که آزادی یک محدودیت از پیش تعیین‌شده نیست، بلکه تلاشی مداوم است که در آن همه ما باید خستگی‌ناپذیر باشیم.


راه باریک آزادی، دارون عجم ‌اوغلو و جیمز ای. رابینسون، ۵۰۰ کیلو بیت


پنجشنبه 16 مرداد 2584


دیدگاها